سیاستمداران از جان ما چه میخواهند؟
محسن جلال پور-سیاستمدار ایرانی ذهن آشفتهای دارد. کمتر دیدهام ذهن سیاستمداری منسجم باشد. آنها معمولاً نظریه روشن ندارند و از اصول خاصی هم پیروی نمیکنند. نمیدانم دلیلش چیست، شاید به خاطر اثرپذیری زیاد از سنت سیاستمداری در ایران باشد که در صدسال گذشته گرفتار این تناقضها بوده و شاید هم به این دلیل است که اغلب سیاستمداران ما انسانهای تحصیلکردهای نیستند. در کشور ما معمولا افراد علوم سیاسی نمیخوانند که سیاستمدار شوند و سکان حکمرانی را در دست گیرند؛ همانطور که تحصیل در رشته اقتصاد لزوماً به پذیرش مسوولیت در سازمانهای اقتصادی ختم نمیشود.
با همه اینها جوریدن ذهن سیاستمداران خیلی دشوار نیست، فقط کافی است به انبوه اظهارنظرهای درست و غلط سیاستمداران در رسانهها دقت کنید؛ هر روز موضوعی برای تشدید نااطمینانی و نگرانی بیشتر جامعه تولید میشود. ضمن اینکه سهم ما برای گریستن و خندیدن به اظهارنظرهای عجیب و غریب سیاستمداران نیز هرگز قطع نمیشود.
اگر اظهارنظرهای نیروهای سیاسی را از ابتدای انقلاب تا امروز دستهبندی کنیم، عموماً به چند سرفصل مشترک ختم میشود؛ ضدیت با بازار، عرضه رایگان یا مجانی خدمات دولتی، مسکن رایگان، انرژی رایگان یا ارزان، سهمیهبندی ارزاق عمومی، بانک بدون بهره، خودکفایی، ضدیت با تجارت آزاد، سرکوب قیمت، اقتصاد تحت کنترل و مواردی از این دست، جزو سرفصلهای مشترک همه گروهها و احزاب سیاسی در ایران است.
سیاستمداران ما دنبال ایجاد کشوری محصور و محدود هستند و نیازی به مراوده با جهان نمیبینند. دنبال این هستند که اقتصاد را کاملاً تحت کنترل خود قرار دهند. بخش خصوصی در ذهنیت آنها جایی ندارد . طرفدار هیچ رابطهای با دیگر کشورها نیستند و معتقدند مذاکرات با کشورهای دیگر باید تعطیل شود و وزارت خارجه هم نداشته باشیم. همان سفیر و فرستاده کافی است. دنبال این هستند که ایران کشوری خودکفا باشد و هرچه تولید کنیم، خودمان هم مصرف کنیم و صادراتی در کار نباشد. قیمتها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. بانکها و بنگاهها کاملاً در اختیار سیاستمداران باشد. همه چیز کوپنی و سهمیهبندی شود و کارت سهمیه ارزاق عمومی به عموم بدهند. دلار را از چرخه اقتصادی خارج کنند. بانکهای خصوصی منحل شود و بانک مرکزی خزانه کشور باشد که هر زمان سیاستمدار احساس نیاز کرد، هرچه لازم داشت برداشت کند و از همه مهمتر اینکه نرخ بهره صفر شود و بانکداری کاملاً اسلامی باشد.
سیاستمداران در مصاحبههای خود همواره به این مسائل به عنوان برنامههای اصلی خود اشاره میکنند و خواستار اجرایی شدن آنها هستند. اما این یک واقعیت است که در مقام عمل، هیچکدام از این شعارها و آرزوهای سیاسی قابلیت اجرا ندارد. کشوری که دنبال خودکفایی است، سرنوشتی بهتر از کوبا و کرهشمالی پیدا نمیکند. کشوری که اقتصاد متمرکز با برنامهریزی دولتی میخواهد، سرنوشتی بهتر از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نمیکند و کشوری که دانش اقتصادی را به سخره میگیرد، فرجامی بهتر از ونزوئلا نخواهد داشت.
نکته عجیب این است که گروههای سیاسی در ایران در هر زمینهای اختلاف نظر داشته باشند، در زمینه اقتصاد شبیه هم فکر میکنند و ممکن است در دیپلماسی و فرهنگ و سیاست، اختلاف نظر جدی وجود داشته باشد اما در راهبردهایی که اقتصاد را به وضع فعلی رسانده، به میزان زیادی به هم نزدیکاند. مثلاً تفاوت زیادی میان دیدگاه اصولگرایان و اصلاحطلبان در زمینه قیمتگذاری وجود ندارد. هر دو گروه در زمینه نقدینگی و تورم باور یکسان دارند. ضدیت با قواعد بازار جزو اصول هر دو جریان است و از همه مهمتر اینکه هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان به تیولداری و نوچهپروری باور دارند و زمانی که سکان قدرت را در دست میگیرند، مدیریت سازمانهای اقتصادی را مثل نقل و نبات میان رفقای خود تقسیم میکنند.
همچنین سیاستمداران ما به طرز عجیبی علاقه دارند همچون خلفای حکومتهای اسلامی که سالها بر ایران تسلط داشتند، اقتصاد را به صورت صلهای اداره کنند. یعنی به جای اینکه تخصیص منابع را به بازار بسپارند، خود این نقش را بر عهده گیرند.
به همین دلیل اقتصاد ما بسیار مستعد تیولداری شده و تیولداری هم به نوچهپروری ختم شده است. در گذشته زمین در تیول حکومتیها قرار میگرفت، امروز بنگاه و انواع رانت در تیول سیاستمداران قرار دارد و امتیازها هم به نوچههای سیاسی تعلق میگیرد.
همه تلاش تیولداران سیاسی این است که اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی و رقابت در زمین سیاست اتفاق میافتد. متاسفانه چنین وضعیتی بر اقتصاد کشور حاکم است و به همین دلیل معتقدم کشور رویایی سیاستمداران ما کره شمالی و کوبا نیست، همین ایران خودمان است.